سعدی شیرازی
در نیایش خداوند
بخش ۶ - حکایت: حکایت کنند از بزرگان دین
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
حکایت کنند از بزرگان دین حقیقت شناسان عین الیقین که صاحبدلی بر پلنگی نشست همی راند رهوار و ماری به دست یکی گفتش: ای مرد راه خدای بدین ره که رفتی مرا ره نمای چه کردی که درنده رام تو شد نگین سعادت به نام تو شد؟ بگفت ار پلنگم زبون است و مار وگر پیل و کرکس، شگفتی مدار تو هم گردن از حکم داور مپیچ که گردن نپیچد ز حکم تو هیچ چو حاکم به فرمان داور بود خدایش نگهبان و یاور بود محال است چون دوست دارد تو را که در دست دشمن گذارد تو را ره این است، روی از طریقت متاب بنه گام و کامی که داری بیاب نصیحت کسی سودمند آیدش که گفتار سعدی پسند آیدش سعدی شیرازی