کلیم کاشانی
غزل ها
غزل شمارهٔ ۵۷۴: از فیض دل ار گوهر شب تاب نباشی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
از فیض دل ار گوهر شب تاب نباشی چون خاک بهر جا که روی باب نباشی ناخوانده مرو بر در کس تا زگرانی بار دل یک شهر چو سیلاب نباشی مگشای زبان به ز خودی را چو به بینی زنهار که شمع شب مهتاب نباشی جائیکه رفیقان چو جرس خواب ندارند باری تو چنان کن که گران خواب نباشی بی لاف توکل ببغل گر ننهی نان آنروز کم از ماهی بی آب نباشی آنجا که توئی خود سبب کلفت خویشی می کوش که در عالم اسباب نباشی آسایش دیوانگی ایدل مده از دست یعنی پی وادیدن احباب نباشی در حلقه زنار فسادی ندهد روی پرهیز که در حلقه اصحاب نباشی زنهار وفا را غرض آلود نسازی در کوی توقع سگ قصاب نباشی حیفست کلیم از تو که بیدجله اشکی یکتا گهری بهر چه شاداب نباشی کلیم کاشانی