کلیم کاشانی
غزل ها
غزل شمارهٔ ۵۶۳: چه نیکو گفت با گردن کشی سر در گریبانی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چه نیکو گفت با گردن کشی سر در گریبانی که ما را نیز در میدان دلتنگیست جولانی ز بیبرگی متاع خانه من نیست غیر از این بجز بلبل نباشد آشیان را برگ و سامانی گل رخساره ات آب دگر دارد، سرت گردم برویت بوده امشب باز حیران چشم گریانی گریبانگیر من شد آشنائی، وادئی خواهم که از بیگانگی خارش نگیرد طرف دامانی هزارم عقده پیش آمد براه ناامیدی هم درین وادی سرابی را ندیدم بی نگهبانی بگردان گرد هر مویت، دل و جان اسیرانرا که امشب بهر زلفت دیده ام خواب پریشانی بزیر سنگ طفلان شد تن دیوانه پوشیده جنون خلقت زخارا داد هر جا دید عریانی چو در گلشن نشینی شاخ گل در گوشه بزمت نشیند منفعل از خویش چون ناخوانده مهمانی سپند از گرمی آتش نبیند آنچه میبیند کلیم از آب حیوان تغافل تا برد جانی کلیم کاشانی