کلیم کاشانی
غزل ها
غزل شمارهٔ ۵۴۲: غرور حسنش از بس با اسیران سرگران کرده
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
غرور حسنش از بس با اسیران سرگران کرده زره برگشته تیرش استخوانم گر نشان کرده بعاشق دشمنست آنسانکه هرگز گل نمی بوید ز گلزاری که دروی عندلیبی آشیان کرده بر آن لب خال مشکین چیست، نقاش ازل گویا ز کار خویش چیزیرا که خوش کرده نشان کرده گهی از ناوک آه سیه روزان حذر میکن که مژگان تو پشت طاقت ما را کمان کرده نمی دانم چرا مردم بخونش تشنه تر گردد صراحی در تن ساغر اگر صد بار جان کرده اگر چه دیده ام خود می برد در جستجوی او ز بینابی بهر سو باز قاصدها روان کرده دهن گر از هجوم بوسه خواهان کرده رو پنهان کمر خود را چرا از دیده مردم نهان کرده نه اشک از دیده سودی دید و نه نظاره بهبودی درین دریای خون هر کس مسافر شد زیان کرده کلیم از دست بیداد تو کی باز از فغان دارد زبانی را که وقف مدحت شاه جهان کرده کلیم کاشانی