کلیم کاشانی
غزل ها
غزل شمارهٔ ۵۳۸: ننشستن نقش امید، از نقش بد بسیار به
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ننشستن نقش امید، از نقش بد بسیار به آئینه را عریان تنی، از جامه زنگار به غواص تا دم می زند گوهر نمی آید بکف گوهرشناس ار کس بود خاموشی از گفتار به هر لب که بی آهی بود، کم از لب چاهی بود چشمی که نبود خونفشان از رخنه دیوار به گر ذره کامل بود، به ز آفتاب ناقص است گر نیمه باشد خم ز می، زو ساغر سرشار به سر رابود ربط دگر با می کدو شاید بود گر گنج قارون باشدت در رهن می دستار به همت بطاقی نه کز آن، دستت نباشد نارسا پرواز چون کوته بود، صد بار از آن رفتار به دلخسته هجر ترا، از وصل می باید دوا ای چاره ساز از برگ گل، مرهم بزخم خار به کاری ز مستی در جهان بهتر نمی باشد ولی آنهم مکرر می شود، بیکاری از هر کار به نتوان کلیم از وصل می دلشاد در غربت شدن گر می کشی داری هوس در خانه خمار به کلیم کاشانی