کلیم کاشانی
غزل ها
غزل شمارهٔ ۴۸۸: گوهر تاجم که در دست گدا افتاده ام
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گوهر تاجم که در دست گدا افتاده ام سیر طالع بین کجا بودم کجا افتاده ام وه چه بودی گر زبام آسمان افتادمی اینچنین کز صحبت یاران جدا افتاده ام صبح من شام غریبان است از شامم مپرس تا بکام غم درین غربت سرا افتاده ام با سپند سوخته گوئی که از یک مزرعیم یکقلم از دیده نشو و نما افتاده ام نقش پا برخواستم دارد بامداد نسیم من سر شکم برنخیزم هر کجا افتاده ام با وجود سرکشی چون گردبادم خاکسار شعله ام از عجز در پای گیا افتاده ام گوهر شب تابم و از شمع بیقیمت ترم لیک ازین شادم که باری بی بها افتاده ام هرگزم در سر هوای دانه کامی نبود من ندانم از چه در دام بلا افتاده ام من یکی آئینه گیتی نما بودم کلیم روی غم از بسکه دیدم از جلا افتاده ام کلیم کاشانی