کلیم کاشانی
غزل ها
غزل شمارهٔ ۴۷۶: جان کاهدم چو حق سخن را ادا کنم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
جان کاهدم چو حق سخن را ادا کنم گر نقد جان دهند سخن را بها کنم با عالمی مرا سر همخانگی کجاست کو مرگ تا که خلوت راحت جدا کنم چندانکه جای در دل آتش کند سپند خواهم که جا بخاطر آن بیوفا کنم سرگشتگی عجب بمیانم گرفته است دلدار در کنارم و رو در قفا کنم از گریه دیده رفته زدست و بدست نیست غیر از غبار خاطر تا توتیا کنم یک بزم را ببوی سخن مست می کنم چون شیشه هر کجا که سر حرف وا کنم سامان خونفشانی روز و شبم نماند دیگر باشک شام چو شمع اکتفا کنم داروی یأس با همه دردی موافقست زین یک دوا هزار مرض را دوا کنم تن را چو در لباس قناعت بپرورم همچون غرابه پیرهن از بوریا کنم گر هجو نیست در سخن من زعجر نیست حیف آیدم که زهر در آب بقا کنم تنبیه منکران سخن می توان کلیم گر اژدهای خانه بآنها رها کنم کلیم کاشانی