کلیم کاشانی
غزل ها
غزل شمارهٔ ۴۶۱: بر رگ دل گاه ناخن گاه نشتر می زنم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بر رگ دل گاه ناخن گاه نشتر می زنم هر زمان بر ساز غم مضراب دیگر می زنم در لباس شید زاهد در حرم ره می روند من درین میخانه بدنامم که ساغر می زنم عقده مکتوب ما را از گشادن بهره نیست این گره بیهوده بر بال کبوتر می زنم جام چون لبریز شد دیگر نمی دارد صدا با دل پر درد حرف شکوه کمتر می زنم گه گریبان می درم گه می شکافم سینه را جستجوئی می کنم خود را بهر در می زنم می توان گاهی بمکتوبی مرا خورسند کرد من ز مردی داستان شکوه را سر می زنم تازه می گردد دلم هرگاه آهی می کشم هر نفس کز دل کشم دامن بر اخگر می زنم خودنمائی شیوه من نیست، چون دیوار باغ گل بدامن دارم اما خار بر سر می زنم عاقبت بر شمع رویش می زنم خود را کلیم منکه چون پروانه ام خود را برین در می زنم کلیم کاشانی