کلیم کاشانی
غزل ها
غزل شمارهٔ ۴۵۹: در دستگاه محتشمان پا نمی خوریم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
در دستگاه محتشمان پا نمی خوریم خون می خوریم و آب زدریا نمی خوریم بر روزه قناعت خود صبر می کنیم گر جان بلب رسد غم دنیا نمی خوریم از صد هزار رنگ تمنا که می پزیم ما غیردود آتش سودا نمی خوریم هر کس که دید چاک دلم پاره شد دلش ما زخم را زتیغ تو تنها نمی خوریم دایم ز بس به بند گریبان فتاده است چیزی ز دست خویش چو مینا نمی خوریم دست تهی بهمت می جمع کی شود از منع توبه نیست که صهبا نمی خوریم پرهیز بیش ازین نتواند مریض عشق از هیچکس فریب مداوا نمی خوریم از وضع ناگوار جهان طبع ما کلیم از بسکه سیر شد غم فردا نمی خوریم کلیم کاشانی