کلیم کاشانی
غزل ها
غزل شمارهٔ ۴۳۱: دست و دل تنگ و جهان تنگ خدایا چکنم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دست و دل تنگ و جهان تنگ خدایا چکنم من و یک حوصله تنگ باینها چکنم سنگ بر سینه زنم شیشه دل می شکند نزنم شوق چنین کرده تقاضا چکنم در ره عشق اگر بار علایق همه را بفکنم، با گهر آبله پا چکنم ماتم بال و پر ریخته ام بس باشد خویش را تنگ دل از دیدن صحرا چکنم درد بیدردی چون باز دوا می طلبد دردهای کهن خویش مداوا چکنم منکه چون گرد بهر جا که نشینم خوارم جنگ با صدرنشینان بسر جا چکنم گله از چرخ بود تیر فکندن به سپهر چون بجائی نرسد شکوه بیجا چکنم خار بی گل شده هر جا گل بی خاری بود گر نبندم ز جهان چشم تماشا چکنم کنج تنهائیم از گور درش بسته ترست عزلتم گر ندهد شهرت عنقا چکنم سر و برگ جدلم نیست چو با خلق کلیم نکنم گر ببد و نیک مدارا چکنم کلیم کاشانی