کلیم کاشانی
غزل ها
غزل شمارهٔ ۴۲۴: تا من از صیقل می آینه روشن کردم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تا من از صیقل می آینه روشن کردم شیشه را شمع ره شیخ و برهمن کردم آب آهن همه از دیده زنجیر چکید بسکه چون سلسله در بند تو شیون کردم لایق برق نشد باد هم از ننگ نبرد کشته های عمل خویش چو خرمن کردم در جهان طالع خاکستر صیقل دارم خود سیه روز و هزار آینه روشن کردم کنج تاریک من از چشم بد روزن دور با خیال تو در او دست بگردن کردم همتم آتش داغ از در همسایه نخواست من دیوانه از آن جای بگلخن کردم کاغذ گرده شد از سوزن مژگان تو دل رنگش از سرمه آن نرگس پرفن کردم جای یک خار نه در پای و نه در دامن ماند چشم بد دور که خوش غارت گلشن کردم فرصت دوختن چاک دلم نیست کلیم تیغ برداشته تا رشته بسوزن کردم کلیم کاشانی