سعدی شیرازی
غزل های سعدی
غزل ۵۳۴: دیدی که وفا به جا نیاوردی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دیدی که وفا به جا نیاوردی رفتی و خلاف دوستی کردی بیچارگیم به چیز نگرفتی درماندگیم به هیچ نشمردی من با همه جوری از تو خشنودم تو بی گنهی ز من بیازردی خود کردن و جرم دوستان دیدن رسمیست که در جهان تو آوردی نازت ببرم که نازک اندامی بارت بکشم که نازپروردی ما را که جراحت است خون آید درد تو چنم که فارغ از دردی گفتم که نریزم آب رخ زین بیش بر خاک درت که خون من خوردی وین عشق تو در من آفریدستند هرگز نرود ز زعفران زردی ای ذره تو در مقابل خورشید بیچاره چه می کنی بدین خردی در حلقه کارزار جان دادن بهتر که گریختن به نامردی سعدی سپر از جفا نیندازد گل با گیه است و صاف با دردی سعدی شیرازی