کلیم کاشانی
غزل ها
غزل شمارهٔ ۴۰۲: دوش در بزم تو دیدم ز دل خود سرخویش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دوش در بزم تو دیدم ز دل خود سرخویش آنچه پروانه ندیدست زبال و پر خویش منعم از ناله چرا فاش چو شد راز نهان چیست در خانه که من قفل زنم بر در خویش خانه زاد جگر سوخته ماست همان ناله هر چند بافلاک رساند سر خویش یکتن از اهل وفا نیست بخونگرمی من باورت گر نبود پرس هم از خنجر خویش تنگ چشمی فلک بیش از آنستکه بود نگذارد که نشینیم بخاکستر خویش مرهم داغ جنون خاک سر کوی کسی است ایخوش آنروز که آنخاک کنم بر سر خویش پاره دل گره رشته اشکست کلیم این گره باز کن از کار دو چشم تر خویش کلیم کاشانی