کلیم کاشانی
غزل ها
غزل شمارهٔ ۳۸۸: ز شیرین جانها بسکه تیغت شهدپرور شد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ز شیرین جانها بسکه تیغت شهدپرور شد لب تیغت بهم چسبید و من شادم که بهتر شد ز آغاز انتهای کار دنیا می توان دیدن شرر را زندگی در ساعت اول مکرر شد سموم کشت طالع گشت گرمی هواداران بشمع بخت ما باد پر پروانه صرصر شد زتاب باده هر گه شعله ور شد شمع رخسارت در آن چشمیکه حیران تو گردید اشک اخگر شد شود در پله اهل کرم سنجیده ای داخل که مانند ترازو سنگ در نزدش برابر شد خیال شادمانی زان بیاد من نمی آید که در راهش غبار خاطر سد سکندر شد ندارد چاره تردامنی چون خشکی زاهد در آتش گر نشستم دامنم از خون دل تر شد بوقتی دهر کم فرصت کشید از کام دندان را که انگشت ندامت داخل رزق مقدر شد کلیم ار عافیت خواهی مکن تن پروری، کانجا نجات از تیغ بیرحمی نصیب صید لاغر شد کلیم کاشانی