کلیم کاشانی
غزل ها
غزل شمارهٔ ۳۸۶: مرد حق بین که بلا را ز خدا می بیند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مرد حق بین که بلا را ز خدا می بیند تیغ را بر سر خود بال هما می بیند دیده را میل کشی چون دگران سرمه کشند گر بدانی نظر بسته چها می بیند زنگ می خواهد از آئینه نظر چون تنگست ای بسا دیده که تن را بقبا می بیند عالمی را که کتابست بحق راهنما کعبه دارد هوس و قبله نما می بیند بخت ما در شب زلف تو دمی خواب نکرد اینقدر خواب پریشان ز کجا می بیند نیست بیقدر کسی در نظر تنگ جهان خاک را دسته گل بر سر ما می بیند دیده بستن زجهان فیض و گشایش دارد چون گدا کور شود برگ و نوا می بیند هر کرا دیده نبندند ز کویت نبرند پیش پا گر چه نبیند بقفا می بیند تیره گردید کلیم آینه زانوی من بسکه در گوشه غم روی مرا می بیند کلیم کاشانی