سعدی شیرازی
غزل های سعدی
غزل ۵۳۱: ای از بهشت جزوی و از رحمت آیتی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ای از بهشت جزوی و از رحمت آیتی حق را به روزگار تو با ما عنایتی گفتم نهایتی بود این درد عشق را هر بامداد می کند از نو بدایتی معروف شد حکایتم اندر جهان و نیست با تو مجال آن که بگویم حکایتی چندان که بی تو غایت امکان صبر بود کردیم و عشق را نه پدید است غایتی فرمان عشق و عقل به یک جای نشنوند غوغا بود دو پادشه اندر ولایتی ز ابنای روزگار به خوبی ممیزی چون در میان لشکر منصور رایتی عیبت نمی کنم که خداوند امر و نهی شاید که بنده ای بکشد بی جنایتی زان گه که عشق دست تطاول دراز کرد معلوم شد که عقل ندارد کفایتی من در پناه لطف تو خواهم گریختن فردا که هر کسی رود اندر حمایتی درمانده ام که از تو شکایت کجا برم هم با تو گر ز دست تو دارم شکایتی سعدی نهفته چند بماند حدیث عشق این ریش اندرون بکند هم سرایتی سعدی شیرازی