کلیم کاشانی
غزل ها
غزل شمارهٔ ۳۶۵: بخیه های زخم با شیرازه اعضا نشد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بخیه های زخم با شیرازه اعضا نشد در غمت جمعیت خاطر نصیب ما نشد حسن و عشق از اتحاد آینه روی همند غنچه تا نگشود لب منقار بلبل وا نشد حله فردوس اگر پوشد نباشد جامه زیب غیر داغ او لباس کعبه دلها نشد جنس نایابی باین خواری بعالم کس ندید در چنین قحط وفا نرخ وفا بالا نشد در حقیقت توبه می دست از جان شستنست دل گذشت از باده اما منکر صهبا نشد پنبه چون شبنم ز روی سبزه مینا نرفت آفتاب روی ساقی تا جهان آرا نشد صورت دیباست عریان گر چه غرق جامه است هیچ عیب اغنیا پوشیده از دیبا نشد دیده گر طوفان خورد دل را درین تقصیر چیست ناخدای هیچ کشتی ضامن دریا نشد سرمه های تیره روزی حیف تأثیری نداشت دیده بختم بعیب خویشتن بینا نشد آخر از اشکم حنا شد سبز در راه طلب دست بوسش گر زبخت بد نصیب ما نشد از مقیم کعبه دلها سر آزادگان تا نشد طرح طرح سخن پیدا نشد همچو شبنم محرمم از پاکدامانی کلیم در گلستانی که آنجا گل به بلبل وا نشد کلیم کاشانی