کلیم کاشانی
غزل ها
غزل شمارهٔ ۲۹۸: با آن رخ شکفته چون عزم گلستان کرد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
با آن رخ شکفته چون عزم گلستان کرد در زیر بال بلبل گل روی خودنهان کرد مانند شیشه می بی گریه پیش ساقی حرفی نمی توانم از درد دل بیان کرد آنجا که طبع یابد لذت ز گوشه گیری صد سال همزبانی با سایه می توان کرد از کشتن اسیران گیرد کجا ملالش تیری که بزم عشرت در خانه کمان کرد عزلت مگو که ما را در پرده خفا داشت عیش و حضور ما را ز چشم بد نهان کرد مکتوب اشک شسته دادم بقاصد او یعنی که انتظارت چشم مرا چنان کرد سرپنجه رفت از دست از بس گزیدم انگشت رفت آنکه در غم او خاکی بسر توان کرد از زیر چرخ بگریز، یادم مزن که نتوان از آسمان شکایت در زیر آسمان کرد اشکم کلیم آموخت از جلوه اش روانی سر و قدش نفس را در سینه ام فغان کرد کلیم کاشانی