کلیم کاشانی
غزل ها
غزل شمارهٔ ۲۸۵: دل فسرده نه دستی ز کار و بار کشید
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دل فسرده نه دستی ز کار و بار کشید که در ره تو تواند ز پای خار کشید بهوش خویش نیامد دل و دمید خطش دواند ریشه جنونی که تا بهار کشید بچاره موج حوادث فتاده ام، چکنم نمی توانم خود را بیک کنار کشید برای دیده، بیچاره ای دگر می خواست اگر ز پای کسی روزگار خار کشید چه صیدها که بدام فریب می آرد بدست خویش خدنگی که از شکار کشید کسی که سراناالحق نخواست فاش شود درید پرده منصور را بدار کشید لبم بذوق خموشی زهم جدا نشود نمی توانم خمیازه در خمار کشید بدور شهر وجود از غبار خاطر من اگر مجال بود می توان حصار کشید کلیم گوشه چشمی ز یار می خواهد که انتقام تواند ز روزگار کشید کلیم کاشانی