کلیم کاشانی
غزل ها
غزل شمارهٔ ۲۵۸: بهره ای نگرفت گر کام دل بیتاب دید
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بهره ای نگرفت گر کام دل بیتاب دید بخت ما دایم رخ مقصود را در خواب دید خاطر روشندلان از گرد کلفتهای دهر تیره شد چندانکه نتوانیم رو در آب دیده کلبه ویران ما از رخنه سنگ ستم پای تا سر چشم گردیده و ره سیلاب دید من درین بحر از پی سرگشتگی افتاده ام کشتیم در رقص آمد هر کجا گرداب دید هر که در راه عبادت دیده اش بیناترست قبله منصور دارد دار را محراب دید رهرو بحر فنا در طی بحر زندگی آب چون بگذشتش از سر آنزمان پایاب دهد زاهد از بس در متاع دعوی خود آب کرد در گمان افتاد فسق و دامن تر باب دید گر شکافی سینه ام پیکان ز دل نتوان شناخت رنگ اختر دارد آهن کز آتش تاب دید آب دریا را بجوی تیغ بیدادت مبند بسکه سیر آبست شمشیر تو زخم از آب دید لابه بی نفع است دربد گردی گردون کلیم چرخ بی پروا چه زاریها که از دولاب دید کلیم کاشانی