کلیم کاشانی
غزل ها
غزل شمارهٔ ۲۵۷: زان چشم ندیدم که نگاهی بمن افتد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
زان چشم ندیدم که نگاهی بمن افتد بیمار عجب نیست اگر کم سخن افتد نزدیک بآسیب چنانم که پس از مرگ از شمع مزار آتشم اندر کفن افتد دل رنگ ندارد زتو چون داغ ز لاله داغست همان گر بتو هم پیرهن افتد حاشا که دل از توبه پشیمان شود اما هر کس دم آبی خورد آتش بمن افتد ای جیب و کنار دگران را گل و با من ناسازتر از خار که در پیرهن افتد یوسف چو ز آسیب محبت بچه افتد یعقوب چه نالد که به بیت الحزن افتد غافل نشوی از نگه باز پسینش بیمار غمت را چو زبان از سخن افتد در دل بدل حب وطن مهر غریبی است خوش وقت کلیم ار به بهشت دکن افتد کلیم کاشانی