سعدی شیرازی
غزل های سعدی
غزل ۵۱۸: تو خون خلق بریزی و روی درتابی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تو خون خلق بریزی و روی درتابی ندانمت چه مکافات این گنه یابی تصد عنی فی الجور و النوی لکن الیک قلبی یا غایة المنی صاب چو عندلیب چه فریادها که می دارم تو از غرور جوانی همیشه در خوابی الی العداة وصلتم و تصحبونهمو و فی وداد کمو قد هجرت احبابی نه هر که صاحب حسن است جور پیشه کند تو را چه شد که خود اندر کمین اصحابی احبتی امرونی بترک ذکراه لقد اطعت ولکن حبه آبی غمت چگونه بپوشم که دیده بر رویت همی گواهی بر من دهد به کذابی مرا تو بر سر آتش نشانده ای عجب آنک منم در آتش و از حال من تو در تابی من از تو سیر نگردم که صاحب استسقا نه ممکن است که هرگز رسد به سیرابی سعدی شیرازی