کلیم کاشانی
غزل ها
غزل شمارهٔ ۲۳۳: دود آهم رنگ از خورشید عالمتاب برد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دود آهم رنگ از خورشید عالمتاب برد دست مژگان ترم سرپنجه پنجاب برد خواستم هر جا که زنجیر علایق بگسلم سستی بختم گرو از رشته بیتاب برد دربدر نتوان بدنبال خریداران خرید خوب شد کاسباب ما را یک قلم سیلاب برد دیده ام سرمایه ای اندوخت از سودای دل هرقدر کاورد حیرت در عوض خوناب برد دیده خود را باخت تا دلخواه کار اشک ساخت آخر از شادابی گوهر صدف را آب برد راه عشق آسایشی دارد که جان می پرورد بر سر هر خار پای رهروان را خواب برد راه خرج ارباب دنیا بسکه بر خود بسته اند باده نتواند غبار از خاطر احباب برد عدل و داد عشق را نازم که در اقلیم او ابر تاوان می دهد گر خانه را سیلاب برد صحبت دوشین ما را دیده بر هم زد کلیم آری آری ابر دایم رونق مهتاب برد کلیم کاشانی