کلیم کاشانی
غزل ها
غزل شمارهٔ ۲۳۱: با آنکه هیچ دربار غیر از خطر ندارد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
با آنکه هیچ دربار غیر از خطر ندارد عاشق چو شیشه می پروای سر ندارد تا نغمه ای نباشد نتوان ز هوش رفتن مسکین مسافری کو ساز سفر ندارد دل را خراب دارم تا بستگی نه بیند از قفل بی نیازست، گر خانه در ندارد غرق وصال آگه ز آشوب چشم بد نیست تا دام بر نیاید ماهی خبر ندارد دارد فلک ز انجم تخم هزار آفت اما چو گریه ما تخم شرر ندارد دل را جز آن پریرو عشرتگهی نباشد آئینه جز جمالت باغ دگر ندارد نشو و نمای راحت در آب و خاک ما نیست در ملک خاکساری سیمرغ پر ندارد برداشت گر زخاکم دانم بخون نشاند چون تیغ روزگارم بیهود بر ندارد بی آفتست دیده تا جوش خون دل هست آب ار تنک نباشد کشتی خطر ندارد چون دیده جهنده در خانه ام مسافر سیرم کلیم منت از راهبر ندارد کلیم کاشانی