کلیم کاشانی
غزل ها
غزل شمارهٔ ۲۲۳: دل نه ازوست نه زما، یار چو بی نقاب شد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دل نه ازوست نه زما، یار چو بی نقاب شد رفت ز دست کس برون آینه ایکه آب شد گر زغمت شکست دل، راز تو فاش کی شود گنج نهفته تر شود، خانه اگر خراب شد بند سکوت هیچگه از لب بیهنر مجوی قابل مهر کی شود شیشه که بیشراب شد لایق حسن بیزوالی آینه ای نداشت او شکر که شمع هستیم زآتش عشق آب شد مست رسید با رخی چون گل تر زتاب می چشم از آب و رنگ او چشمه آفتاب شد تاب نگه نداشتم، پای کشیدم از درش توبه بود سزای او، هر که تنگ شراب شد در چمن جمالت ای گلبن باغ رنگ و بو شبنم گوشواره را آب گهر گلاب شد ابر بهار عهد ما فیض نکرده عام را ریزش قطره های او نقطه انتخاب شد چون گل شمع بی نقاب آمده حسن او کلیم از طرف تو دیده را گریه چرا حجاب شد کلیم کاشانی