کلیم کاشانی
غزل ها
غزل شمارهٔ ۲۲۱: بملک عشق دل شادمان نمی ماند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بملک عشق دل شادمان نمی ماند گل شکفته درین گلستان نمی ماند نمی خورد غم روزی کسیکه قانع شد همای هرگز بی استخوان نمی ماند چرا چو موج همیشه است بیقراری ما بیک قرار چو وضع جهان نمی ماند سیاه روزی ما همچنین نخواهد ماند شب ار دراز بود جاودان نمی ماند دلا مکش همه شب آه جانگداز چو شمع که وقت صبح بکامت زبان نمی ماند ازین رمی که تر از من است پیکان هم زتیر جور تو در استخوان نمی ماند شمار زخم ستمهای دوست نتوان کرد که از خدنگ جفاها نشان نمی ماند براه پرخطری می روم که نقش قدم زبیم در عقب کاروان نمی ماند کلیم ناوک آهت گشاد خواهد یافت همیشه تیر کسی در کمان نمی ماند کلیم کاشانی