کلیم کاشانی
غزل ها
غزل شمارهٔ ۲۱۲: رود آرام ز عمری که بهجران گذرد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
رود آرام ز عمری که بهجران گذرد کاروان در ره ناامن شتابان گذرد بر گرفتاری دل خنده زنان می گذرم همچو دیوانه که از پیش دبستان گذرد بخت شاد است زویرانی ما در غم عشق عید جغدست بمعموره چو طوفان گذرد قسمت این بود که چون موج بدریای وجود هر کجا رو نهم احوال پریشان گذرد حسن بی پرده او بیشترم می سوزد چون تهیدست که بر نعمت ارزان گذرد چشم بر راه خضر سالک عارف نبود در پی راهزن افتد ز بیابان گذرد آگه از عیش جوانی نشدم در غم عشق همچو آن عید که بر مردم زندان گذرد هر کجا مور قناعت پر همت واکرد چه عجب گر ز سر ملک سلیمان گذرد دست و پا بیهده زد در غم عشق تو کلیم به شنا کس نتواند که ز عمان گذرد کلیم کاشانی