کلیم کاشانی
غزل ها
غزل شمارهٔ ۱۸۹: مطربی کو که بخورشید رخش ناز کند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مطربی کو که بخورشید رخش ناز کند چون کند کرم دف از شعله آواز کند در تن نای چو جان از لب شیرین بدهد سفر بیخودیم را بدمی ساز کند مرغ دل در قفس سینه بمیرد، به از آن که ببال نفس سوخته پرواز کند یکدم از زخم اگر دور شود مژگانت همچو سوفار باندازه دهن باز کند کام دل را که بخشم از برناکامان رفت غلغل شیشه می کی بود آواز کند دل بیحوصله را بیخودی وصل نهشت که دمی گوش بآن چشم سخن ساز کند خار بیداد گل ازبس دل بلبل خون کرد عشقبازی بگل چنگل شهباز کند عقده چون کار من از خویش برون می آرد شانه هرچند که زان زلف گره باز کند تا بداند که جفا در خور طاقت باید یکنفس آینه خواهم که باو ناز کند مرد عشق تو کلیم است که از دست غمت می خورد خون و خیال می شیراز کند کلیم کاشانی