کلیم کاشانی
غزل ها
غزل شمارهٔ ۱۶۹: دلها بیک نظاره ز نظارگان گرفت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دلها بیک نظاره ز نظارگان گرفت از یک گشاد تیر بلا صد نشان گرفت بی اختیار می بردم اشک چون کنم خاشاک سیل را نتواند عنان گرفت می خواست روسفیدی آماجگاه تو گر شعله فراق کم استخوان گرفت یک کوکبش رعیت بختم نمی شود آهم اگرچه کشور هفت آسمان گرفت ای مست ناز اگر همه باید بخاک ریخت یکبار ساغر از کف ما می توان گرفت دایم زمانه در پی تفتیش حال ماست پیوسته راهزن خبر از کاروان گرفت حال کلیم و عیش گوارای او مپرس گر آب خورد در گلویش استخوان گرفت کلیم کاشانی