کلیم کاشانی
غزل ها
غزل شمارهٔ ۱۶۱: چشم دلجوئی دلم از مردم عالم نداشت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چشم دلجوئی دلم از مردم عالم نداشت داغ من مرهم ندید و راز من محرم نداشت بلبل این گلستان صد آشیانرا کهنه کرد آن گل خودرو وفایش عمر یک شبنم نداشت منکه غمخوار دلم از من مپرس احوال او عالمی غم داشت دل اما غم عالم نداشت بر سر ما تیغ بیداد تو ابر رحمتست رحمتی زین به که زخمش حاجت مرهم نداشت از خموشی گوهر مقصود می آید بچنگ هیچ غواصی نکرد آنکس که پاس دم نداشت در وداعش دیده طوفان خیز می بایست حیف کز تف دل دیده ام چون چشم عینک نم نداشت بر لب لعلت خراشی دیدم و مردم زرشک این نگین کی کنده شد نقشی خود این خاتم نداشت بسکه در خاطر خیال خال آن لب جا گرفت کعبتین آرزویم غیر نقش کم نداشت عاقبت از دیده دست تربیت شستم کلیم زانکه آن گوهر که من زین بحر می جستم نداشت کلیم کاشانی