سعدی شیرازی
غزل های سعدی
غزل ۵۰۳: تو پری زاده ندانم ز کجا میآیی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تو پری زاده ندانم ز کجا می آیی کآدمیزاده نباشد به چنین زیبایی راست خواهی نه حلال است که پنهان دارند مثل این روی و نشاید که به کس بنمایی سرو با قامت زیبای تو در مجلس باغ نتواند که کند دعوی همبالایی در سراپای وجودت هنری نیست که نیست عیبت آن است که بر بنده نمی بخشایی به خدا بر تو که خون من بیچاره مریز که من آن قدر ندارم که تو دست آلایی بی رخت چشم ندارم که جهانی بینم به دو چشمت که ز چشمم مرو ای بینایی نه مرا حسرت جاه است و نه اندیشه مال همه اسباب مهیاست تو در می بایی بر من از دست تو چندان که جفا می آید خوشتر و خوبتر اندر نظرم می آیی دیگری نیست که مهر تو در او شاید بست چاره بعد از تو ندانیم به جز تنهایی ور به خواری ز در خویش برانی ما را همچنان شکر کنیمت که عزیز مایی من از این در به جفا روی نخواهم پیچید گر ببندی تو به روی من و گر بگشایی چه کند داعی دولت که قبولش نکنند ما حریصیم به خدمت تو نمی فرمایی سعدیا دختر انفاس تو بس دل ببرد به چنین زیور معنی که تو می آرایی باد نوروز که بوی گل و سنبل دارد لطف این باد ندارد که تو می پیمایی سعدی شیرازی