کلیم کاشانی
غزل ها
غزل شمارهٔ ۴۷: کی رفیقان ره خوف و رجارا دیده است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
کی رفیقان ره خوف و رجارا دیده است شوق پابرجا و صبر بیوفا را دیده است روز محشر بازگشت جان بتن از شوق تست ورنه مسکین عمر ما این تنگنا را دیده است گر به ما داغ محبت گرم خون باشد رواست روز اول چشم چون واکرد ما را دیده است چشم مستت را غم برگشته مژگان تو نیست همچو او صد عاشق رو بر قفا را دیده است آب حیوان نیست چون خاک قناعت سازگار از خضر پرسیده ام کاب بقا را دیده است از سیه روزی رهائی نیست مژگان ترا گرچه ابرویت بسر بال هما را دیده است دیده ما شد سفید و خاکپایت را نیافت گرچه کاغذ گاه وصل توتیا را دیده است نیل رخت ماتم ما در خم افلاک نیست طالع ما مرگ چندین مدعا را دیده است پا ز جیب و دست از دامن همی جوید کلیم دست و پا گم کرده تا آن دست و پا را دیده است کلیم کاشانی