سعدی شیرازی
غزل های سعدی
غزل ۴۳۱: امشب آن نیست که در خواب رود چشم ندیم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
امشب آن نیست که در خواب رود چشم ندیم خواب در روضه رضوان نکند اهل نعیم خاک را زنده کند تربیت باد بهار سنگ باشد که دلش زنده نگردد به نسیم بوی پیراهن گم کرده خود می شنوم گر بگویم همه گویند ضلالیست قدیم عاشق آن گوش ندارد که نصیحت شنود درد ما نیک نباشد به مداوای حکیم توبه گویندم از اندیشه معشوق بکن هرگز این توبه نباشد که گناهیست عظیم ای رفیقان سفر دست بدارید از ما که بخواهیم نشستن به در دوست مقیم ای برادر غم عشق آتش نمرود انگار بر من این شعله چنان است که بر ابراهیم مرده از خاک لحد رقص کنان برخیزد گر تو بالای عظامش گذری و هی رمیم طمع وصل تو می دارم و اندیشه هجر دیگر از هر چه جهانم نه امید است و نه بیم عجب از کشته نباشد به در خیمه دوست عجب از زنده که چون جان به درآورد سلیم سعدیا عشق نیامیزد و شهوت با هم پیش تسبیح ملایک نرود دیو رجیم سعدی شیرازی