سعدی شیرازی
غزل های سعدی
غزل ۴۱۶: بس که در منظر تو حیرانم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بس که در منظر تو حیرانم صورتت را صفت نمی دانم پارسایان ملامتم مکنید که من از عشق توبه نتوانم هر که بینی به جسم و جان زنده ست من به امید وصل جانانم به چه کار آید این بقیت جان که به معشوق برنیفشانم گر تو از من عنان بگردانی من به شمشیر برنگردانم گر بخوانی مقیم درگاهم ور برانی مطیع فرمانم من نه آنم که سست بازآیم ور ز سختی به لب رسد جانم گر اجابت کنی و گر نکنی چاره من دعاست می خوانم سهل باشد صعوبت ظلمات گر به دست آید آب حیوانم تا کی آخر جفا بری سعدی چه کنم پای بند احسانم کار مردان تحمل است و سکون من کیم خاک پای مردانم سعدی شیرازی