سعدی شیرازی
غزل های سعدی
غزل ۴۰۶: بار فراق دوستان بس که نشست بر دلم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بار فراق دوستان بس که نشست بر دلم می روم و نمی رود ناقه به زیر محملم بار بیفکند شتر چون برسد به منزلی بار دل است همچنان ور به هزار منزلم ای که مهار می کشی صبر کن و سبک مرو کز طرفی تو می کشی وز طرفی سلاسلم بارکشیده جفا پرده دریده هوا راه ز پیش و دل ز پس واقعه ایست مشکلم معرفت قدیم را بعد حجاب کی شود گر چه به شخص غایبی در نظری مقابلم آخر قصد من تویی غایت جهد و آرزو تا نرسم ز دامنت دست امید نگسلم ذکر تو از زبان من فکر تو از جنان من چون برود که رفته ای در رگ و در مفاصلم مشتغل توام چنان کز همه چیز غایبم مفتکر توام چنان کز همه خلق غافلم گر نظری کنی کند کشته صبر من ورق ور نکنی چه بر دهد بیخ امید باطلم سنت عشق سعدیا ترک نمی دهی بلی کی ز دلم به در رود خوی سرشته در گلم داروی درد شوق را با همه علم عاجزم چاره کار عشق را با همه عقل جاهلم سعدی شیرازی