سعدی شیرازی
غزل های سعدی
غزل ۳۹۴: به خدا اگر بمیرم که دل از تو برنگیرم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
به خدا اگر بمیرم که دل از تو برنگیرم برو ای طبیبم از سر که دوا نمی پذیرم همه عمر با حریفان بنشستمی و خوبان تو بخاستی و نقشت بنشست در ضمیرم مده ای حکیم پندم که به کار در نبندم که ز خویشتن گزیر است و ز دوست ناگزیرم برو ای سپر ز پیشم که به جان رسید پیکان بگذار تا ببینم که که می زند به تیرم نه نشاط دوستانم نه فراغ بوستانم بروید ای رفیقان به سفر که من اسیرم تو در آب اگر ببینی حرکات خویشتن را به زبان خود بگویی که به حسن بی نظیرم تو به خواب خوش بیاسای و به عیش و کامرانی که نه من غنوده ام دوش و نه مردم از نفیرم نه توانگران ببخشند فقیر ناتوان را نظری کن ای توانگر که به دیدنت فقیرم اگرم چو عود سوزی تن من فدای جانت که خوش است عیش مردم به روایح عبیرم نه تو گفته ای که سعدی نبرد ز دست من جان نه به خاک پای مردان چو تو می کشی نمیرم سعدی شیرازی