سعدی شیرازی
غزل های سعدی
غزل ۳۶۵: به خاک پای عزیزت که عهد نشکستم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
به خاک پای عزیزت که عهد نشکستم ز من بریدی و با هیچ کس نپیوستم کجا روم که بمیرم بر آستان امید اگر به دامن وصلت نمی رسد دستم شگفت مانده ام از بامداد روز وداع که برنخاست قیامت چو بی تو بنشستم بلای عشق تو نگذاشت پارسا در پارس یکی منم که ندانم نماز چون بستم نماز کردم و از بیخودی ندانستم که در خیال تو عقد نماز چون بستم نماز مست شریعت روا نمی دارد نماز من که پذیرد که روز و شب مستم چنین که دست خیالت گرفت دامن من چه بودی ار برسیدی به دامنت دستم من از کجا و تمنای وصل تو ز کجا اگر چه آب حیاتی هلاک خود جستم اگر خلاف تو بوده ست در دلم همه عمر نه نیک رفت خطا کردم و ندانستم بکش چنان که توانی که سعدی آن کس نیست که با وجود تو دعوی کند که من هستم سعدی شیرازی