سعدی شیرازی
غزل های سعدی
غزل ۳۵۴: وقتها یک دم برآسودی تنم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
وقت ها یک دم برآسودی تنم قال مولائی لطرفی لا تنم اسقیانی و دعانی افتضح عشق و مستوری نیامیزد به هم ما به مسکینی سلاح انداختیم لا تحلوا قتل من القی السلم یا غریب الحسن رفقا بالغریب خون درویشان مریز ای محتشم گر نکردستی به خونم پنجه تیز ما لذاک الکف مخضوبا بدم قد ملکت القلب ملکا دائما خواهی اکنون عدل کن خواهی ستم گر بخوانی ور برانی بنده ایم لا ابالی ان دعالی او شتم یا قضیب البان ما هذا الوقوف گر خلاف سرو می خواهی بچم عمرها پرهیز می کردم ز عشق ما حسبت الان الا قد هجم خلیانی نحو منظوری اقف تا چو شمع از سر بسوزم تا قدم در ازل رفته ست ما را دوستی لا تخونونی فعهدی ماانصرم بذل روحی فیک امر هین خود چه باشد در کف حاتم درم بنده ام تا زنده ام بی زینهار لم ازل عبدا و اوصالی رمم شنعة العذال عندی لم تفد کز ازل بر من کشیدند این رقم گر بنالم وقتی از زخمی قدیم لا تلومونی فجرحی ما التحم ان ترد محو البرایا فانکشف تا وجود خلق ریزی در عدم عقل و صبر از من چه می جویی که عشق کلما اسست بنیانا هدم انت فی قلبی الم تعلم به کز نصیحت کن نمی بیند الم سعدیا جان صرف کن در پای دوست ان غایات الامانی تغتنم سعدی شیرازی