سعدی شیرازی
غزل های سعدی
غزل ۳۵۰: من ایستادهام اینک به خدمتت مشغول
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
من ایستاده ام اینک به خدمتت مشغول مرا از آن چه که خدمت قبول یا نه قبول نه دست با تو درآویختن نه پای گریز نه احتمال فراق و نه اختیار وصول کمند عشق نه بس بود زلف مفتولت که روی نیز بکردی ز دوستان مفتول من آنم ار تو نه آنی که بودی اندر عهد به دوستی که نکردم ز دوستیت عدول ملامتت نکنم گر چه بی وفا یاری هزار جان عزیزت فدای طبع ملول مرا گناه خود است ار ملامت تو برم که عشق بار گران بود و من ظلوم جهول گر آن چه بر سر من می رود ز دست فراق علی التمام فروخوانم الحدیث یطول ز دست گریه کتابت نمی توانم کرد که می نویسم و در حال می شود مغسول من از کجا و نصیحت کنان بیهده گوی حکیم را نرسد کدخدایی بهلول طریق عشق به گفتن نمی توان آموخت مگر کسی که بود در طبیعتش مجبول اسیر بند غمت را به لطف خویش بخوان که گر به قهر برانی کجا شود مغلول نه زور بازوی سعدی که دست قوت شیر سپر بیفکند از تیغ غمزه مسلول سعدی شیرازی