سعدی شیرازی
غزل های سعدی
غزل ۳۴۰: هر کسی را هوسی در سر و کاری در پیش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
هر کسی را هوسی در سر و کاری در پیش من بی کار گرفتار هوای دل خویش هرگز اندیشه نکردم که تو با من باشی چون به دست آمدی ای لقمه از حوصله بیش این تویی با من و غوغای رقیبان از پس وین منم با تو گرفته ره صحرا در پیش همچنان داغ جدایی جگرم می سوزد مگرم دست چو مرهم بنهی بر دل ریش باور از بخت ندارم که تو مهمان منی خیمه پادشه آن گاه فضای درویش زخم شمشیر غمت را ننهم مرهم کس طشت زرینم و پیوند نگیرم به سریش عاشقان را نتوان گفت که بازآی از مهر کافران را نتوان گفت که برگرد از کیش منم امروز و تو و مطرب و ساقی و حسود خویشتن گو به در حجره بیاویز چو خیش من خود از کید عدو باک ندارم لیکن کژدم از خبث طبیعت بزند سنگ به نیش تو به آرام دل خویش رسیدی سعدی می خور و غم مخور از شنعت بیگانه و خویش ای که گفتی به هوا دل منه و مهر مبند من چنینم تو برو مصلحت خویش اندیش سعدی شیرازی