سعدی شیرازی
غزل های سعدی
غزل ۳۳۲: هر که سودای تو دارد چه غم از هر که جهانش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
هر که سودای تو دارد چه غم از هر که جهانش نگران تو چه اندیشه و بیم از دگرانش آن پی مهر تو گیرد که نگیرد پی خویشش وان سر وصل تو دارد که ندارد غم جانش هر که از یار تحمل نکند یار مگویش وان که در عشق ملامت نکشد مرد مخوانش چون دل از دست به درشد مثل کره توسن نتوان باز گرفتن به همه شهر عنانش به جفایی و قفایی نرود عاشق صادق مژه بر هم نزند گر بزنی تیر و سنانش خفته خاک لحد را که تو ناگه به سر آیی عجب ار باز نیاید به تن مرده روانش شرم دارد چمن از قامت زیبای بلندت که همه عمر نبوده ست چنین سرو روانش گفتم از ورطه عشقت به صبوری به درآیم باز می بینم و دریا نه پدید است کرانش عهد ما با تو نه عهدی که تغیر بپذیرد بوستانیست که هرگز نزند باد خزانش چه گنه کردم و دیدی که تعلق ببریدی بنده بی جرم و خطایی نه صواب است مرانش نرسد ناله سعدی به کسی در همه عالم که نه تصدیق کند کز سر دردیست فغانش گر فلاطون به حکیمی مرض عشق بپوشد عاقبت پرده برافتد ز سر راز نهانش سعدی شیرازی