سعدی شیرازی
غزل های سعدی
غزل ۳۱۷: بوی بهار آمد بنال ای بلبل شیرین نفس
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بوی بهار آمد بنال ای بلبل شیرین نفس ور پایبندی همچو من فریاد می خوان از قفس گیرند مردم دوستان نامهربان و مهربان هر روز خاطر با یکی ما خود یکی داریم و بس محمول پیش آهنگ را از من بگو ای ساربان تو خواب می کن بر شتر تا بانگ می دارد جرس شیرین بضاعت بر مگس چندان که تندی می کند او بادبیزن همچنان در دست و می آید مگس پند خردمندان چه سود اکنون که بندم سخت شد گر جستم این بار از قفس بیدار باشم زین سپس گر دوست می آید برم یا تیغ دشمن بر سرم من با کسی افتاده ام کز وی نپردازم به کس با هر که بنشینم دمی کز یاد او غافل شوم چون صبح بی خورشیدم از دل بر نمی آید نفس من مفلسم در کاروان گوهر که خواهی قصد کن نگذاشت مطرب دربرم چندان که بستاند عسس گر پند می خواهی بده ور بند می خواهی بنه دیوانه سر خواهد نهاد آن گه نهد از سر هوس فریاد سعدی در جهان افکندی ای آرام جان چندین به فریاد آوری باری به فریادش برس سعدی شیرازی