سعدی شیرازی
غزل های سعدی
غزل ۲۹۸: شرطست جفا کشیدن از یار
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
شرط است جفا کشیدن از یار خمر است و خمار و گلبن و خار من معتقدم که هر چه گویی شیرین بود از لب شکربار پیش دگری نمی توان رفت از تو به تو آمدم به زنهار عیبت نکنم اگر بخندی بر من چو بگریم از غمت زار شک نیست که بوستان بخندد هر گه که بگرید ابر آذار تو می روی و خبر نداری واندر عقبت قلوب و ابصار گر پیش تو نوبتی بمیرم هیچم نبود گزند و تیمار جز حسرت آن که زنده گردم تا پیش بمیرمت دگربار گفتم که به گوشه ای چو سنگی بنشینم و روی دل به دیوار دانم که میسرم نگردد تو سنگ درآوری به گفتار سعدی نرود به سختی از پیش با قید کجا رود گرفتار سعدی شیرازی