سعدی شیرازی
غزل های سعدی
غزل ۲۸۹: آن نه عشقست که از دل به دهان میآید
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آن نه عشق است که از دل به دهان می آید وان نه عاشق که ز معشوق به جان می آید گو برو در پس زانوی سلامت بنشین آن که از دست ملامت به فغان می آید کشتی هر که در این ورطه خونخوار افتاد نشنیدیم که دیگر به کران می آید یا مسافر که در این بادیه سرگردان شد دیگر از وی خبر و نام و نشان می آید چشم رغبت که به دیدار کسی کردی باز باز بر هم منه ار تیر و سنان می آید عاشق آن است که بی خویشتن از ذوق سماع پیش شمشیر بلا رقص کنان می آید حاش لله که من از تیر بگردانم روی گر بدانم که از آن دست و کمان می آید کشته بینند و مقاتل نشناسند که کیست کاین خدنگ از نظر خلق نهان می آید اندرون با تو چنان انس گرفته ست مرا که ملالم ز همه خلق جهان می آید شرط عشق است که از دوست شکایت نکنند لیکن از شوق حکایت به زبان می آید سعدیا این همه فریاد تو بی دردی نیست آتشی هست که دود از سر آن می آید سعدی شیرازی