سعدی شیرازی
غزل های سعدی
غزل ۲۸۰: مرو به خواب که خوابت ز چشم برباید
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مرو به خواب که خوابت ز چشم برباید گرت مشاهده خویش در خیال آید مجال صبر همین بود و منتهای شکیب دگر مپای که عمر این همه نمی پاید چه ارمغانی از آن به که دوستان بینی تو خود بیا که دگر هیچ در نمی باید اگر چه صاحب حسنند در جهان بسیار چو آفتاب برآید ستاره ننماید ز نقش روی تو مشاطه دست بازکشید که شرم داشت که خورشید را بیاراید به لطف دلبر من در جهان نبینی دوست که دشمنی کند و دوستی بیفزاید نه زنده را به تو میلست و مهربانی و بس که مرده را به نسیمت روان بیاساید دریغ نیست مرا هر چه هست در طلبت دلی چه باشد و جانی چه در حساب آید چرا و چون نرسد دردمند عاشق را مگر مطاوعت دوست تا چه فرماید گر آه سینه سعدی رسد به حضرت دوست چه جای دوست که دشمن بر او ببخشاید سعدی شیرازی