سعدی شیرازی
غزل های سعدی
غزل ۲۷۳: هفتهای میرود از عمر و به ده روز کشید
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
هفته ای می رود از عمر و به ده روز کشید کز گلستان صفا بوی وفایی ندمید آن که برگشت و جفا کرد به هیچم بفروخت به همه عالمش از من نتوانند خرید هر چه زان تلخ تر اندر همه عالم نبود گو بگو از لب شیرین که لطیف است و لذیذ گر من از خار بترسم نبرم دامن گل کام در کام نهنگ است بباید طلبید مرو ای دوست که ما بی تو نخواهیم نشست مبر ای یار که ما از تو نخواهیم برید از تو با مصلحت خویش نمی پردازم که محال است که در خود نگرد هر که تو دید آفرین کردن و دشنام شنیدن سهل است چه از آن به که بود با تو مرا گفت و شنید جهد بسیار بکردم که نگویم غم دل عاقبت جان به دهان آمد و طاقت برسید آخر ای مطرب از این پرده عشاق بگرد چند گویی که مرا پرده به چنگ تو درید تشنگانت به لب ای چشمه حیوان مردند چند چون ماهی بر خشک توانند طپید سخن سعدی بشنو که تو خود زیبایی خاصه آن وقت که در گوش کنی مروارید سعدی شیرازی