سعدی شیرازی
غزل های سعدی
غزل ۲۶۸: ای ساربان آهسته رو کآرام جانم میرود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ای ساربان آهسته رو کآرام جانم می رود وآن دل که با خود داشتم با دلستانم می رود من مانده ام مهجور از او بیچاره و رنجور از او گویی که نیشی دور از او در استخوانم می رود گفتم به نیرنگ و فسون پنهان کنم ریش درون پنهان نمی ماند که خون بر آستانم می رود محمل بدار ای ساروان تندی مکن با کاروان کز عشق آن سرو روان گویی روانم می رود او می رود دامن کشان من زهر تنهایی چشان دیگر مپرس از من نشان کز دل نشانم می رود برگشت یار سرکشم بگذاشت عیش ناخوشم چون مجمری پرآتشم کز سر دخانم می رود با آن همه بیداد او وین عهد بی بنیاد او در سینه دارم یاد او یا بر زبانم می رود بازآی و بر چشمم نشین ای دلستان نازنین کآشوب و فریاد از زمین بر آسمانم می رود شب تا سحر می نغنوم و اندرز کس می نشنوم وین ره نه قاصد می روم کز کف عنانم می رود گفتم بگریم تا ابل چون خر فروماند به گل وین نیز نتوانم که دل با کاروانم می رود صبر از وصال یار من برگشتن از دلدار من گر چه نباشد کار من هم کار از آنم می رود در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می رود سعدی فغان از دست ما لایق نبود ای بی وفا طاقت نمی آرم جفا کار از فغانم می رود سعدی شیرازی