اهلی شیرازی
شمع و پروانه
بخش ۱۴ - صفت دو خادم شمع و پیام شمع بسوی پروانه
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دو خادم داشت آن سرو گل اندام یکی کافور و دیگر عنبرش نام دو خادم همدم و همراز و همسال بجانسوزی موافق در همه حال مخمر مهرشان با طینت شمع و زیشان بود زیب و زینت شمع تهی ز ایشان نبد اندیشه او پر از ایشان ز رگ تا ریشه او ز عزت هر دو بود از نیکخواهی به چشمش چون سپیدی و سیاهی ازین بوی وفا داری شنیده وز آن صد رو سفیدی نیز دیده غم پروانه چون از حد بدر شد ز سوزش شمع را آخر خبر شد دوان با خادمان خویشتن گفت که با پروانه باید این سخن گفت که ای بیهوده گرد باد پیما چه میگردی به گرد مجلس ما بگرد بزم ما تا چند پویی چه افتادت چه گم کردی چه جویی مرا نادیده ای فرسوده تن گیر برو دنبال کار خویشتن گیر نظر بازی ترا با من نسازد که جز دیوانه با آتش نبازد چو اینها خادمان از وی شنفتد یکایک باز با پروانه گفتند یکی قهرش همی کردی بخواری یکی پندش همی دادی بیاری بر او کافور بس دلسرد بودی ولی عنبر نیاز آورد بودی اهلی شیرازی