سعدی شیرازی
غزل های سعدی
غزل ۲۰۸: مرا به عاقبت این شوخ سیمتن بکشد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مرا به عاقبت این شوخ سیمتن بکشد چو شمع سوخته روزی در انجمن بکشد به لطف اگر بخرامد هزار دل ببرد به قهر اگر بستیزد هزار تن بکشد اگر خود آب حیاتست در دهان و لبش مرا عجب نبود کان لب و دهن بکشد گر ایستاد حریفی اسیر عشق بماند و گر گریخت خیالش به تاختن بکشد مرا که قوت کاهی نه کی دهد زنهار بلای عشق که فرهاد کوهکن بکشد کسان عتاب کنندم که ترک عشق بگوی به نقد اگر نکشد عشقم این سخن بکشد به شرع عابد اوثان اگر بباید کشت مرا چه حاجت کشتن که خود وثن بکشد به دوستی گله کردم ز چشم شوخش گفت عجب نباشد اگر مست تیغ زن بکشد به یک نفس که برآمیخت یار با اغیار بسی نماند که غیرت وجود من بکشد به خنده گفت که من شمع جمعم ای سعدی مرا از آن چه که پروانه خویشتن بکشد سعدی شیرازی