سعدی شیرازی
غزل های سعدی
غزل ۱۴۵: آفرین خدای بر جانت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آفرین خدای بر جانت که چه شیرین لبست و دندانت هر که را گم شدست یوسف دل گو ببین در چه زنخدانت فتنه در پارس بر نمی خیزد مگر از چشم های فتانت سرو اگر نیز آمدی و شدی نرسیدی بگرد جولانت شب تو روز دیگران باشد کآفتابست در شبستانت تا کی ای بوستان روحانی گله از دست بوستانبانت بلبلانیم یک نفس بگذار تا بنالیم در گلستانت گر هزارم جفا و جور کنی دوست دارم هزار چندانت آزمودیم زور بازوی صبر و آبگینست پیش سندانت تو وفا گر کنی و گر نکنی ما به آخر بریم پیمانت مژده از من ستان به شادی وصل گر بمیرم به درد هجرانت سعدیا زنده عارفی باشی گر برآید در این طلب جانت سعدی شیرازی